۱۳۸۹ بهمن ۱۰, یکشنبه

تاریخ با همه ی تکرارش فراموش شدنی است

دوره ی دوم انتخابات ریاست جمهوری خاتمی بود و من هم مثل همه جوانهای هم دوره ی خودم تب سیاسی شدیدی داشتم.با اینکه خیانت خاتمی در واقعه 18 تیر رو دیده بودم اما هنوز پی به هدف اصلی این جریان نبرده بودم.گوشم هم به حرف هیچ کسی که مخالف من فکر می کرد بدهکار نبود.دایی ام ساعتها با من صحبت می کرد و از من می خواست که که یا وارد بازی سیاسی نشوم یا چشمانم را باز کنم و با فکر باز تصمیم بگیرم اما من در اوج جوانی، با سری پر باد تصور می کردم همه چیز را می دانم و راه نجات را پیدا کردم.کسانی که سالها از من بزرگتر و با تجربه تر بودند را قبول نداشتم. وقتی به من می گفتند که خاتمی با درخواست خاتمه به اعتراض چه ضربه ای به جنبش دانشجویی زد و چطور خون دانشجوها را پایمال کرد با عصبانیت می گفتم پس توقع داشتید چکار کند؟اجازه بدهد تا کسان بیشتری کشته شوند؟اینها رحم ندارند.خاتمی بهترین کار را کرد.بیشتر از این در حوزه ی اختیارات رئیس جمهور نیست! و پایان همه ی بحثها فقط یک اعصاب خط خطی برای مخالفان و حس خود همه چی دان بینی برای من بود.
سالها گذشت و همه ی ما با پوست و گوشت خودمان همه ی لحظه ها رو لمس کردیم و طعم تلخ ناامیدی را چشیدیم. با خودم عهد کردم که اگر خدا هم بیاید و کاندیدای ریاست جمهوری شود محال است که من باز فریب این رژیم سراسر دروغ و رذالت را بخورم.بذار حساب من از کسانی که با هر رایشون یک بله به جمهوری اسلامی می دهند جدا باشد.اینطور شد که هرگز انگشتم را برای رای جوهری نکردم.
حالا بعد از سالها نمی دانم چطور هنوز کسانی پیدا می شوند که متوجه نشده باشند که این سیاست جمهوری اسلامی است که هر زمان که جنبش دانشجویی و اپوزیسیون درحال قدرت گرفتن و انجام کارهای زیرپایه ای هستند بازی تکراری بد و بد تر را راه می اندازد و چنان از طریق رسانه ها و شایعات بازار گرمی درست می کند که زرنگ ترین و باهوش ترین آدمها رو هم فریب می دهد تا وارد بازی شوند.بازی خطرناکی که نتیجه اش شناسایی و ازبین بردن کسانی مثل منوچهر محمدی، غلامرضا مهاجری نژاد، حسن زارع زاده، عزت ابراهیم نژاد،فرشته علیزاده،سعید زینالی،احمد باطبی،امیر عباس فخرآور و خیلی های دیگر در سال 87 و مجید توکلی،احمد زید آبادی،شیوا نظرآهاری،شادی صدر،امیر جوادی فر،جعفر پناهی،سعید لیلاز و ... و... و ... در این دوره شد.که نام خیلی های دیگر حتی به گوش من هم نخورده است .این حکومت هرگاه احساس خطر جدی می کند با علم کردن یک مهره ی سوخته و به ظاهر مخالف، شور آزادی خواهی را در جامعه بیدار می کند و درست در هنگامی که هیچ کس انتظار ندارد همه را سرکوب می کند و با بی رحمی تمام ملت امیدوار را ناامید می کند و در همین حال کسانی که خطر جدی برای نظام هستند با فجیع ترین حالت ممکن سربه نیست می کنند و شقاوت را به حدی می رسانند که حتی پیکر پاک و بیجان آنها را هم بی حرمتی می کنند و حتی اجازه ی مراسم سوگواری هم به خانواده ی داغدار نمی دهند.
اینگونه ملتی را ناامید و سرخورده می کنند و با همین روش سی و دو سال بر ما حکومت کردند. تا کی ملت ایران باید فریب بخورند و مغلوب این تاکتیک تکراری بشوند؟چگونه می توان ملتی را از خواب بیدار کرد وقتی داروهای خواب آور از طریق هرگونه رسانه ای به بدنهای رنجور و بی حالشان تزریق می شود؟وقتی تمامی اطلاعاتی که در دسترس عده ای که جلودار یک جریان هستند همه فیلتر شده اند و اون فکری را که می خواهند از طریق سایتها، روزنامه ها، ماهواره ها و شایعات داغ در مغز انسانها می کارند جوری که با هیچ شوکی نمی توانی این سم را از بدنشان خارج کنی؟
از دوستانی که این مسئله را متوجه شده اند و سالهاست که با مغلوب خواب شدن مبارزه می کنند خواهش می کنم که فعالیت خودشان را روی اطلاع رسانی و بیداری مردم کنند و از فضای باز اینترنت برای نشان دادن راه نجات استفاده کنند.ترس و نگرانی من وقتی بیشتر می شود که هنوز کسانی هستند که می گویند در انتخابات بعدی محکم تر و دقیق تر رای می دهیم.برای کسانی است که منتظرند دوره ی ریاست جمهوری احمدی نژاد به پایان برسد و دوباره سوار موج دیگری شوند.اگر امروز اینکار را نکنیم فردا مسلما دیر است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر