۱۳۹۰ اسفند ۱۰, چهارشنبه

مهدی خزعلی، چشمان نگرانی در انتظار بازگشت تو به خانه هستند

آقای خزعلی، حدود دو سال پیش بود که شعار "نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران" خاطر شما را آزرده کرد. در همان زمان بود که دل من هم از حرفهای شما جریحه دار شد.وقتی در برنامه ی پارازیت سخنان شما را شنیدم خیلی بیشتر ناراحت شدم و به نظرم رسید که دعوای شما با دولت به اصطلاح عام "بر سر لحاف ملّاست". گله گی داشتید که دولت شما را محدود می کند و اجازه نمی دهد آنگونه که در نظر شما پسندیده است کردار و رفتار کنید. برداشت من این بود که دغدغه ی شما ملت ایران نیست و اگر حکومت با شما همراه باشد مشکل شما چاره می شود و در این صورت دلخوری من از شما جای خودش خواهد ماند.
امروز نزدیک به چهل و نه روز است که شما در اعتصاب غذا به سر می برید و عکسهایی که از شما منتشر شده بیانگر صداقت حرف شماست. اینکه شما تا سرحد مرگ پای عقیده و خواسته تان هستید برای من واقعا تحسین برانگیز و شگفت آورست. هر لحظه با خودم می گویم چگونه شخصی بسان شما با برداشتی که من به اشتباه یا درست از شما دارم اینقدر به عهد خود با خودش وفادارست و برای آرمان خویش اینچنین عزم راسخی دارد اما من و امثال من زیر این اندازه فشار روحی و تضاد آرا با حکومت جور حاکم بر ایران حتی یک قدم هم در راستای هدفمون بر نمی داریم؟ چرا برای ما انقدر سخت است که برای رسیدن به آزادی که هر روز از نبودش دلشکسته و غمگین هستیم "دست به کاری زنیم که غصه سر آید"؟ شما به ما بگو چه انگیزه ای توانسته است شما را تا این حد محکم نگه دارد که حتی قید کاشانه، خانواده، جان و مال خود را بزنید؟
آقای خزعلی، با همه ی اختلافات عقیده ای که با شما دارم نمی توانم به از دست رفتن شما فکر کنم. نمی توانم حس همسر و فرزندان شما رو درک نکنم و برای تندرستی شما نگران نباشم. فقط می دانم که از دست رفتن شما هیچ کمکی به آینده ی وطنمان نمی کند جز اینکه این غم تا ابد در چشمان دوست دارانتون ماندگار خواهد شد.