۱۳۸۹ آبان ۱۴, جمعه

درد دلی با دشمنان کمر بسته‌ی نیک‌آهنگ‌ها

دیر وقتی است که نیک‌آهنگ کوثر تبدیل به شخصیتی جنجالی میان کاربران مجازی اینترنت شده است و عده ای سخت مشغول سیاه کردن چهره ی اجتماعی او و عده ای هم به حمایت از او (که به عقیده ی من نه خود او بلکه به عقایدش که بازتاب عقاید ونظرات خودشان نیز هست)هستند. اکثر ما مردم ایران قدرت نگه داشتن مرز میانی رو نداریم.اغلب یا به شدت موافق مسئله ای هستیم یا مخالف سرسخت.روزی چنان از کسی بت می‌سازیم که گویا خدایی که می‌گویند خالق همه ی ماست هم توانایی مقابله با بت دست‌ساز ما را ندارد و روزی چنان بر سرش فرود می اییم که انگار مسبب تمام بدبختی‌ها و سیاه‌روزی‌های ما بوده و با از میان رفتنش به همان بهشت برین وعده داده شده می‌رسیم. و عجیبتر از همه اینکه تک‌تک ما از این فقدان فرهنگی باخبریم و خوب می‌دانیم که این ضعف بزرگ ما سبب تمام مصائب ماست اما مایه‌ی حیرت است که هرگز سعی در تصحیح خودمان نداریم و تنها آینه‌ی دیگرانیم و نابینای خودمان.
به گمان من نیک‌آهنگ سعی دارد از پیش‌آمدن فاجعه ی انقلاب 57 دیگری جلوگیری کند که اگر آن‌زمان مثل امروز دنیای وسیع اطلاعات در اختیار مردم بود شاید هرگز این انقلاب پیش نمی‌آمد و ما کم‌کم راه دموکراسی رو یاد می‌گرفتیم. اگر مردم آن‌زمان از افکار هولناک و جنایتکارانه ی موجود شریری به نام خمینی آگاه بودند و کتاب ننگین رساله اش در دسترس همه ی مردم بود و مجبور بودند این اراجیف رو مطالعه! کنند من باور نمی کنم که باز هم دنباله روی او می شدند.به یاد دارم که اگر اسم خمینی را بدون امام می‌بردی احساس گناه گریبانت را رها نمی کرد.مردم جوانها و نوجوانهایشان را به حساب حرف این انسان نمای جانی جلوی بمب و گلوله می فرستادند و بعد از کشته شدنشان لباس سفید می‌پوشیدند و گریه نمی‌کردند که مبادا دشمن شاد شوند و نسبت به این لطف الهی بی‌مهری کرده باشند.
تا قبل از این فریدون فرخزاد به عنوان یک منحرف دلقک معروف بود که خیلی از مردم از آوردن نامش هم مشمئز می شدند و امروز که مردم با پوست و گوشت و جانشان درد را لمس کردند متوجه شدند چقدر این انسان شریف، وطن‌پرست و آزاداندیش بود و جانش را پای شرفش گذاشت و همانطور که خودش گفته بود " من برای تو می رقصم اما به وقتش سینه م رو هم سپر گلوله می کنم" غرق در خون شد اما با سری افراشته خوابید.
قصد من مقایسه ی نیک‌اهنگ با بزرگمردی مثل او نیست.چیزی که می خواهم بگویم این است که اعمال خامنه ای، احمدی نژاد، جنتی و... برای همه عریان شده است و غیر از این تمام مخالفان درباره‌ی آنها می نویسند. اما موسوی و کروبی که بهانه ای برای حذف احمدی نژاد بودند امروز قهرمان ملی شدند و عده ای می‌خواهند خمینی دیگری برای خودشان بسازند و اورا پرستش کنند و دیگران را نیز وادار به اطاعت کنند.درست مثل اوایل انقلاب که هر کسی در هر برحه از زمان خواست حرفی بزند علم دشمن دشمن را بنا کردند و با طولانی کردن جنگ صدای همه ی مخالفان را خاموش کردند حالا دوباره می خواهند همان بازی را اجرا کنند که ساکت!الان وقت حرف زدن نیست.پس کی وقتش است؟تا کی ما باید از یک سوراخ گزیده شویم؟چرا در میهمانی حکومتی خوش رقصی می کنید؟نیک آهنگ هم یکی مثل ماست.فقط نقاشی می کشد و مطلب می نویسد اما یک شهروند معمولی است و فکر نمی کنم به اندازه ی آقایون موظف به پاسخگویی جنایات سال 67 باشد.او همانقدر مسئول است که تک‌تک پدر مادرهای ما.تمام کسانی که این همه سال سرکوب شدند و دم بر نیاوردند.همه ی کسانی که31 سال پیش رای آری در صندوق آرای جمهوری اسلامی انداختند.همانهایی که 13 سال پیش فریب خاتمی را خوردند و فکر کردند می‌توان در لجنزار نظام فاسد گل ارکیده پرورش بدهند.
اگر من امروز از نیک‌اهنگ و قلمش دفاع می کنم چون فریاد در گلو خفته ی من را بازگو می کند. موسوی و کروبی همان شاخ و برگهای درخت نظام هستند که روزی دلیل زنده ماندن این نهال بودند و امروز برای قدرت گرفتن ریشه باید هرس شوند.بودن یا نبودنش برای ما که این بار سنگین را به دوش می کشیم تفاوت چندانی ندارند اما برای نظام حکم رویش دوباره دارند.سی سال گذشت و هنوز متوجه نشدید که این حکومت خیلی ترفندهای کثیف دارد تا زنده بماند.
از انتخابات آخر ایران یک سال و اندی گذشت و با این همه هزینه که دادیم چه بدست آوردیم؟مادر سهراب و ندا چه موفقیتی به دست آوردند که باید سپاسگزار موسوی و کروبی باشند؟می گوئید دنیا ایرن را با جنبش سبز شناخت.این چه شناختی است که اینگونه عرصه را به مردم ایران تنگ کرده اند؟احمدی نژاد که حتی صندلی های حاضر در کنفرانس هم تاب شنیدن اراجیش را ندارند آزاد و راحت به هرجای دنیا سفر می کند ولی آن شهروند ایرانی که مچ بند سبز بست و به خیابان رفت تا صدایش به گوش دنیا برسد برای گرفتن ویزا هزار توهین و تحقیر می شود و در اخر با یک مهر قرمز روانه ی خانه می شود.همان دنیایی که با تحریم هایش کمر مردم ایران را می شکند.همان دنیایی که در یونانش هموطنان ما را با لب دوخته بدون پشتیبانی رها کرده اند تا به حال خود بمیرند.دنیای فراموشکاری که از ندا فقط به زیبایی و جوانی از دست رفته اش نگاه می کند نه به امید زندگی ناتمامش.حتی یک قدم هم به چیزی که فکر می کردید نزدیک نشدیم و در بدبختی و فلاکت دست و پا می زنیم اما هنوز هم شمشیر زبانتان را به روی مسئولین این فجایا بستید و به هموطنانتان می تازید.هموطنی که می توانست حق این را داشته باشد که در کشور خودش در کنار خانواده ی خودش به حرفه ی مورد علاقه ی خودش مشغول باشد.

۲ نظر:

  1. با سپاس از شما،
    متاسفانه بسیاری از دوستان(اکثرا جوان و بخشی هم از طرفداران فریب خورده حکومت در آن سالها) به محض اینکه سخن از جنایات دوران طلایی امام به میان می اید، میگویند"نبش قبر نباید کرد" و "آن قضایا مربوط به گذشته است"، گویا این جنایات مربوط به قرون و اعصار گذشته بوده وتعداد زیادی از آسیب دیدگان آن جنایات دیگر در قید حیات نیستند.
    این وظیفه نسل سرکوب شده در آن دوران سیاه است که گذشته از دادخواهی، جریانات و تجربیات خود را با نسل جوان امروزی در میان بگذارند و تاریخ تحریف شده آقایان را به چالش بکشند. نسل امروز باید بداند که جنایات و کشتار حکومتی تنها در سال ۶۷ اتفاق نیافتاده و قتل عام ۶۷ با حکم حکومتی خمینی ، فصل آخرین کشتاری ست که از ۱۵ خرداد ۶۰ آغاز و در سراسر دهه ۶۰ در جریان بوده . باید بداند که جانباختگان آن سالها مانند جوانان سبز امروز، مردم، جوانان، دانش آموزان و دانشجویان و..... غیر مسلحی بودند که بخش وسیعی از آنان طرفدار رئیس جمهور قانونی مملکت بودند. باید بداند که در آغاز جنگ(تا مرحله فتح خرمشهر), تقریبا تمام گروه های سیاسی مخالف دولت(حتی مجاهدین) نیز برای دفاع از کشور در جبهه ها حضور داشتند. باید بداند که پروژه کشتار مردم در پی اعلام مخالفت و اعتراض گروه های سیاسی به لایحه قصاص (دستپخت آیت الله بهشتی در مقام رئیس قوه قضاییه) و با فرمان مستقیم خمینی مبنی بر محارب بودن معترضین و مباح بودن خون آنان کلید خورد. باید بداند که با تکیه به همان فرمان و فتوا در روزهای آغاز کشتار صدها جوان و نو جوان بدون حتی اظهار اسم و مشخصات به دستور گیلانی و اردبیلی و به دست لاجوردی و کچویی دسته دسته به جوخه های اعدام سپرده شدند. باید بداند که در میان جانباختگان بسیاری نوجوانان ۱۴-۱۵ ساله وجود داشتند. باید بداند که در آن روزها برای صد ها تن فاصله بین لحظه دستگیری تا لحظه پر پر شدن تنها چند ساعت بود. باید بداند که بسیاری دختران خردسال به این بهانه که چون باکره گان جایشان در بهشت است و باید از این امر جلوگیری کرد پیش از اعدام به زور به صیغه ماموران در می آمدند و با استفاده از داروهای خواب آور مورد تجاوز قرار میگرفتند. باید بداند که بسیاری از خانواده های داغدار آن سالها هنوز از سرنوشت عزیزان خود یا محل دفن آنان اطلاعی ندارند و همچنان در انتظار بسر میبرند. باید بداند که بسیاری از این بازماندگان حتی در پی انتقام نیستند(هر چند که شاید چنین خواستی حق آنان باشد) و تنها برای معرفی مجرمان و ثبت در تاریخ به منظور جلوگیری از تکرار آن جنایات در پی روشنگری و شفافیت هستند.......
    بله نسل جوان امروز باید خیلی چیز ها را که از او پنهان شده یا تحریف شده به اطلاعش رسیده بداند و در این میان، وظیفه اطلاع رسانی و روشنگری بر دوش بازماندگان آن نسل است و آگاه بودن، دانستن و بکار بردن تجربیات نسل های پسین، وظیفه نسل جوان امروز برای ساختن ایران فرداست.
    فرهاد

    پاسخحذف
  2. با پوزش؛ تصحیح جمله آخر:
    .....و آگاه بودن، دانستن و بکار بردن تجربیات نسل های پیشین، وظیفه نسل جوان امروز برای ساختن ایران فرداست.
    فرهاد

    پاسخحذف